بسم رب الشهدا و الصدیقین

وقت خواستگاری عروس و داماد رفتند حرف هایشان را بزنند .

پسر ، تنها یک شرط گذاشت : 

«اگر خدا خواست راهی لبنان شدم ، مانعم نشوید» . 

دختر گفت «قبول» و شد همسر مصطفا . 

نیازی هم البته به آن شرط و این قبول نبود . 

اقبال داماد بلند بود و همای سعادت جایی نزدیک تر از لبنان نشست 

روی شانه اش ؛ توی همین تهران حجله اش را بستند . 

شهید شد . 

خاطرات شهید مصطفی احمدی روشن