| مـروت و مردانـگی شـهدا بـود کـه آنـها را خـاص میـکـرد |

۵ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

پاسدار خمینی را به پای عروس و داماد ذبح کردند + تصویر

شهید صادق مکتبی فرمانده گردان حمزه سیدالشهداء یکی از شب ها که در سنگر نشسته بودیم، این خاطره فراموش نشدنی را در حضور «شعبان صالحی» و چند نفر دیگر از بچه ها از جمله بردار اکبر خنکدار تعریف کرد. شهید مکتبی گفت: هنوز جنگ شروع نشده بود که به منطقه سیستان و بلوچستان اعزام شدیم. عضو رسمی سپاه بودم و سعی می کردم بخاطرموارد امنیتی کمتر از لباس سپاه با آرم استفاده کنم. در منطقه خاش مستقر بودیم، در یکی از شب ها، در یک نقطه کمین، درگیری شدیدی اتفاق افتاد.

 

آنجا به همراه دو نفر از همرزمانم بدست اشرار اسیر شدیم، آنها  از لحاظ تیپ شخصی از من قدری بزرگ تر بودند، اما من یک جوان نورسته محسوب می شدم.

چشم های ما را بستند و ما را به نقطه ائی نامعلوم بردند.

وقتی چشم باز کردم دیدم در یک دخمه ائی مانند بازداشتگاه محلی اشرار تنها اسیرم، دخمه ائی که بی شباهت به یک آشیانه روباه نبود. بوی نامطبوع نگذاشت شب تا صبح چشم روی هم بگذارم.

صبح آمدند و چشم های من را بستند، گفتند می بریم تو را نزد جناب خان، تا تکلیفت را روشن کند.

در نزدیکی های اقامتگاه خان که به نوعی مقر شان هم محسوب می شد، صدای ساز و دهل و عروسی می آمد. عروسی آنها یک جوری خاص بود. وارد محفل عروسی خان شدیم. دست های من را از پشت بستند، چشم های من را باز کردند. دو شرور گردن کلفت، سبیل گنده، شبیه به یک یک گاومیش، چاق و بد هیبت در جایگاه مخصوص نشسته بودند.

قلیان خان، در قیل و قال عروسی و صدای دهل در هم پیچیده بود، خان بد هیبت، چشم های گنده خاصی داشت، شکل یک گراز وحشی را می ماند. مرا مثل یک بره انداختند جلوی پای خان، خان نگاهی به من انداخت، گفت: تو پاسدار خمینی هستی!  بعد ناگهان نیم خیز و با فریادی چون ناله یک گاو میشی که در باتلاقی گیر افتاده باشد از ته دل فریاد کشید: پاسدار خمینی، پاسدار خمینی. هر بار که این کلمه پاسدار خمینی را تکرار می کرد، با شلاق چنان می کوبید روی سرو شانه ام. که انگار یک فیل لعنتی پشتک زده روی هیکلم، بعد در لابلای غیظ و فریاد و کتک کاری اش با صدای بلند«چیزی گفت» که دل من هوری فرو ریخت، فریاد کشید من امروز میخواهم «یک پاسدار خمینی را جلوی پای عروس و داماد قربانی» کنم.

 

گیج و سرگردان در درون که یعنی چی؟

با خودم در همان لحظه فکر کردم که من برای همیشه در تاریخ ماندگار خواهم شد.

وقتی این حرف را زد گوش هایم سرخ شد.

خان گفت: ترسیدی؟

سکوت کردم. یک شرور با یک کلاشینکف روی سرم ایستاده بود با کوچکترین حرکت من با نوک کلاش می کوبید توی سرم. من توی دلم یک آخ می گفتم و بعد لعنت بر خان و دارو دسته اش.

آن روز تازه جنگ شروع شده بود و خان مسرور از تجاوز صدام به کشورمان بلند بلند می خندید و به خودش وعده می داد که چند روز دیگر صدام مهمانش خواهد شد.

من ناخواسته خنده ام گرفت. خان عصبانی شد. جلاد هایش را صدا زد که چشم های من را ببندند تا عروس داماد از راه برسند.

مدتی گذشت و عرو.س داماد هم از راه رسیدند، جمعیت زیادی آمده بودند، بیشترشان هم مسلح به اسلحه کلاشیکف بودند.

 

من دیگر ختم خودم را خواندم. خودم را به دست خدا سپردم و گفتم در این غربت، هر چه خودت میدانی....

با ورود عروس داماد، چشم های ام را باز کردند و کاسه ائی آب آوردند. آب که آوردند یقین پیدا کردم و ناگهان لب هایم خشک شد. ترک برداشت. مانند یک بره با دست های بسته جلوی پای عروس داماد انداختند، فکر کردم حالا دیگر کار جهان من، اینجا با شهادتم پایان خواهد گرفت.

اصلا نترسیدم، اما تیزی کارد که بر حنجره ام نشست، حس غریبی بهم دست داد، اشک از چشم های من قطره قطره پای عروس داماد روی زمین چکید. زمین خیس اشک من شد، نه از ترس و وحشت، یک حس غریبی دلم را گرفت. 

صحنه عجیبی نمایان شد، سکوت سنگینی فضا را فرا گرفت. قصاب به موهایم چنگ انداخته، کارد بر گلوی ام، منتظر دستور خان مانده است.

ناگهان عروس فریاد کشید، با همان لحن خاص محلی خودشان گفت: من این پاسدار خمینی را می خرم. داماد نگاهی به عروس انداخت. داماد تسلیم شد. خان تسلیم شد، قصاب کارد را از گلوی من برداشت.

 

من سرم را پائین انداختم. خان دستور داد چشم های من را بستند و عقب یک تویتا انداختند. خان گفت: یک بار دیگر به چنگ من بیفتی تو را آتش میزنم. از بلوچستان بیرون برو، بعد مرا بردند و در نقطه ائی کور در منطقه خاش رها کردند.

سردار صادق مکتبی، فرمانده گردان حمزه سیدالشهداء(ع) چند سال بعد از عملیات والفجر هشت در هنگام وضو به شهادت رسید.  

*نویسنده: غلامعلی نسائی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

شهید کجایی که ببینی ، زمانه وارونه شده است

شهید محمد ابراهیم همت در فرازی از وصیت نامه خود مینویسد:

از همه برادران میخواهم که راه مرا که راهی جز اسلام و امام خمینی نمیباشد ادامه دهند و تا پیروزی کامل مبارزه نمایند.

همیشه با یکدیگر با ملاطفت و مهربانی رفتار نمایید .با دشمنان اسلام و منافقین سرسختانه بجنگید و جهاد نمایید.




۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰

منطقه ای آمدید که...

به حمدالله شما آمدید به منطقه ای که از لحاظ جو مذهبی، سیاسی و اهمیتی که برای جمهوری اسلامی دارد، همه مطلع هستید و میدانید که در کجا هستید. همان شرایطی که ما برای عملیات والفجر 2 داشتیم، در اینجا هم داریم....حالا یک مقدار کمتر یا یک مقدار کمتر یا بیشتر، ان شاءالله برادران فرمانده گردان، حتما شما را در این رابطه توجیه خواهند کرد.

فرازی از سخنان شهید خرازی از کتاب گفتارهای آسمانی


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

بین شغل و حجاب باید یکی را انتخاب کنی!

بهترین و مشهورترین هنر پیشه ی زن در کشورش بود و زیبایی اش شهره ی خاص و

عام.تصمیم گرفته بود مسلمان شود.وقتی خبر مسلمان شدنش را شنیدند,به او گفتندː

باید بین کار و حجاب یکی را انتخاب کنی!

آن شب,مردم از تلویزیون خبری باور نکردنی شنیدندːاو محجبه شده بود!

امام صادق(ع)ːحجاب زن,برای طراوت و زیبایی اش مفیدتر است.(المستدرک/ج 5)





پ.ن1:

پیشنهاد بچه ها اینه که در اعتراض به عربستان، درس عربی رو حذف کنن!

تازه ریاضی ام باید حذف کنن پایتخت عربستانه ؟

پ.ن2:

#گرگ ؛ گرگ است

#گوسفند ؛ گوسفند است

پس چرا #انسان ؛ انسان نیست ...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

این وبلاگ ، با پرداخت حقوق ماهیانه نویسنده و گرافیست ، استخدام میکند

سلام.

وبلاک مروت،  با پرداخت حقوق ماهیانه، نویسنده استخدام میکند

وبلاگ روایت مروت و مردانگی شهدا قصد دارد تا با استخدام نویسنده و گرافیست، به اندازه خود، فرهنگ شهادت را در فضای مجازی زنده نگاه دارد.

از همه متقاضیان تقاضا میشود، به این نکته عنایت داشته باشند که کار به صورت دورکاری و غیرحضوری است .

نیاز به دانش فنی خاصی نیست.

اولویت با زنان خانه دار و بخصوص مادران میباشد تا این کار و پرداختی که در قبال این کار انجام میشود بتواند کمک خرجی آنها باشد.


تعداد مطلب در ماه - پرداختی در ماه

150 مطلب در ماه - 85 هزار تومان در ماه

250 مطلب در ماه - 120 هزار تومان در ماه

350 مطلب در ماه - 160 هزار تومان در ماه


هزینه در قبال انتشار مطالب در سایر شبکه های اجتماعی: در موارد فوق، اگر مطالب را در شبکه های اجتماعی مانند: فیسنما؛کلوب؛افسران؛هم میهن منتشر نماید 15 درصد حقوق هرماه، به پرداختی آن ماه اضافه میشود.


منظور از مطلب ، یعنی جمع آوری مطالب از سراسر اینترنت.


نکته : شما میتوانید در دو سه روز همه مطالب را (حتی 350 مطلب را) به صورت زمانبندی شدهدر این وبلاگ منتشر نمایید و هزینه خود را دریافت نمایید.


ویژگی پست ها که نویسنده باید رعایت کند:

**همه پست ها باید با موضوع دلتنگی های من با شهدا باشد

**همه پست ها باید دارای عکس باشند.

**همه پست ها باید دارای 10 کلمه کلیدی باشد، مثل: شهید,شهادت,وصیت نامه شهید,دیدار خانواده شهدا

**همه پست ها باید دارای عنوان جذاب و کاربر پسند و مرتبط با موضوع باشد.

**همه پست ها باید دارای فونت ثابت باشد.

**در همه پست ها میبایست از چندین رنگ استفاده کرد، مانند : رنگ اول، رنگ دوم، رنگ سوم، رنگ چهارم


و اما گرافیـستـ... :

گرافیست میبایست به فتوشاپ تسلط کامل و لازم را برای طراحی پوستر داشته باشد؛ طرحی که مد نظر ما هستش، به صورت عکسـنوشتـه میباشد که چند نمونه از آن را در پایین درج میکنیم، بازای هر پوستر هم هزینه ای به طراح پرداخت میگردد.


 


  


 


http://karbobala.com/files/photos/1/photos/preview/p1ab07rqgfn6f21aafl1f04jjn4.jpg  http://karbobala.com/files/photos/1/photos/preview/p1ab05usnetog1dg3utu14bj1tq35.jpg

منابع: آیه گرافی - کرب و بلا

اگر علاقه مند به همکاری به وب مروت و مردانگی شهدا هستید،چه نویسنده چه گرافیست....نظر خصوصی بفرستید و موارد زیر را اعلام کنید:

نام و نام خانوادگی 

میزان اشنایی با بلاگ

میزان مطالب ارسالی در ماه

ارسال اسکن کارت بانکی معتبر

نمونه کار برای گرافیست الزامی است. (ارسال قیمت پیشنهادی برای گرافیست الزامی است.)

ارسال اسکن کارت شناسایی معتبر مانند پاسپورت،کارت ملی یا شناسنامه.


برای شروع ارسال مطالب، باید چه کنم؟
کافیست در بلاگ عضو شوید (Blog.ir)

سپس نام کاربری خود را ، فقط نام کاربری خود را برای ما ارسال نمایید.

تا پنل نویسندگی برای شما ایجاد شود.


حدالامکان یک راه ارتباطی فعال (شماره موبایل ، ایمیل) در نظرات درج کنید.


۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰