بسم رب الشهدا و الصدیقین

شب دکتر آماده باش داد. حرکت کردیم سمت اهواز. چند کیلومتر قبل از شهر پیاده شدیم.

خبر رسید لشکر 92 زمین گیر شده. عراقى ها دارند مى رسند اهواز.

دکتر رفت شناسایى. وقتى برگشت، گفت «همین جا جلوشان را مى گیریم.

از این دیگر نباید جلوتر بیایند.» ما ده نفر بودیم، ده تا تانک زدیم و برگشتیم.

عراقى ها خیال کرده بودند از دور با خمپاره مى زنندشان. تانک ها را گذاشتند و رفتند. 

خاطرات شهید مصطفی چمران