| مـروت و مردانـگی شـهدا بـود کـه آنـها را خـاص میـکـرد |

۲۴۸ مطلب با موضوع «خاطرات شهدا» ثبت شده است

"هل من ناصر" حسین.ع....

آیا هنوز هم کسی بر سیاره‌ی زمین مانده است که این جنگ را با عینک تفسیر و تحلیل‌های رایج سیاست پرفریب روز بنگرد...

و از پیوند مستقیم این نبرد با تاریخ انبیا و نهضت های دینی غافل مانده باشد؟ 


چگونه نور ولایت از فاصله‌ی قرن‌ها تاریخ بر آیینه‌ی فطرتشان تابیده و آنان را تفسیر عینی «فتلقی آدم من ربه کلمات فتاب علیه» قرار داده است؟ 


آنان آغازگر عصر توبه‌ی بشریت هستند و طلیعه‌دار نهضتی که به اقامه‌ی جهانی قسط و عدل و دولت کریمه‌ی آل محمد منتهی خواهد شد...


شهیدآوینی 


متن امشب تقدیم به شهدای مدافع حرم

که ادامه دهندگان واقعی راه شهدای دفاع مقدس هستند...


لبیک گویان صدیق "هل من ناصر" حسین.ع....


به امید ظهور منتقم خون خدا...


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

بابا پس کی میایی پیشم ؟

13940817000814_PhotoL


بابای قشنگم سلام

باباجون خیلی دلم برات تنگه

هنوز مهمونی خدا تموم نشده بیای پیشم؟

باباجون دیگه نیای خودم میام پیش ات

باباجون

انقده غصه دارم که نگو

همه رو نگه داشتم وقتی اومدی پیشم، سرم و بزارم روشونه هات و بهت بگم

همه دردام و

اما نمیدونم گریه امون ام میده یا نه 

بابا جون ! 

هرشب به خدا التماس می کنم 

تو رو بهم پس بده....

بابایی 

دوس ات دارم 

قد همه باباهای دنیا

.

پ ن :زبانحال دختران شهید مدافع حرم میثم مدواری...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

وقت اختصاصی با خدا


گفتم:" با فرمانده تان کار دارم."


گفت:"الان ساعت یازده است،ملاقاتی قبول نمی کند."


رفتم پشت در اتاقش در زدم،گفت:"کیه؟"


گفتم :"مصطفی من هستم.""


گفت :"بیا تو."


سرش را از سجده بلند کرد ،چشمهای سرخ، خیس اشک و رنگش پریده بود.


نگران شدم :"گفتم چه شده مصطفی؟ خبری شده؟کسی طوری اش شده؟"


دو زانو نشست ...

 سرش را انداخت پایین ..

زُل زد به مهرش ....

دانه های تسبیح را یکی یکی از لای انگشتهایش رد می کرد....


گفت :"ساعت یازده تا دوازده هر روز را فقط برای خدا گذاشتم.بر می گردم کارهایم را نگاه می کنم.


از خودم می پرسم کارهایی که کردم ،برای خدا بود یا برای دل خودم؟"


شهید حجت السلام مصطفی ردانی پور


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

دلــــــــــــــــــــــم میخواد مروارید باشی


اگه روزی من نباشم تو بازم همین چادر وحجابت رو داری؟          


با تعجب نگاهی به صورتش کردم وگفتم:


من به چادرم افتخار میکنم معلومه که همیشه باچادر میمونم اقای مهربونم


مگه از اول نداشتم؟ 


گفت::دلـــــــــــــــــم میخواد به یقین برسم، دلم میخواد خاطرم رو جمع کنی خانومم.


دلــــــــــــــــــــــم میخواد مرواریدی باشی که تو صدفه بانوی من 


گفتم: مطمئن باش من همون جوری زندگی میکنم که تو بخوای


حرفهایش به وصیت شبیه بود ...


بار اخری بود که از لاسجرد میرفتیم تهران.


چند روز بعد از آن برای آخرین بار رفت جبهه ومن را با یک وصیت نامه ی شفاهی تنها گذاشت ....


راوی:همسر شهیداسماعیل معینیان


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

غفلت از شهادت


اگر یک روز فکر شهادت از ذهنت دو رشد ......

و آن را فراموش کردی ....

حتما فردا آن روز را روزه بگیر...




شهید مدافع حرم

مصطفی صدرزاده

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

می‌خواهی یقینت زیاد بشه؟

شهید بشارتی تعریف می‌کرد: «با حسین برای شناسایی رفتیم.

وقت نماز شد. اوّل برادر عالی نماز را با صوتی حزین و دلی شکسته خواند.

بعد ایشان به نگهبانی ایستاد و من به نماز. من در قنوت از خدا

خواستم یقینم را زیاد کند و نمازم را تا به آخر خواندم. پس از نماز

دیدم حسین می‌خندد. به من گفت:« می‌خواهی یقینت زیاد بشه؟»

با تعجّب گفتم: «بله، اما تو از کجا فهمیدی؟»

خندید و گفت: «چه‌قدر؟»

گفتم: «زیاد.‌»

گفت: «گوشِت رو بذار روی زمین و گوش کن.»

من همان کار را کردم. شنیدم که زمین با من حرف می‌زد

و من را نصیحت می‌کرد و می‌گفت: «مرتضی! نترس. عالم عبث

نیست و کار شما بیهوده نیست من و تو هر دو عبد خداییم، اما

در دو لباس و دو شکل. سعی کن با رفتار ناپسندت خدا را ناراضی نکنی و...»

زمین مدام برایم حرف می‌زد. سپس حسین گفت: «مرتضی! یقینت زیاد شد؟»

مرتضی می‌گفت:« من فکر می‌کردم انسان می‌تواند به خدا خیلی

نزدیک شود، اما نه تا این حد.»

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

وصیت نامه شهید محمد طحان


در قسمتی از وصیت نامه شهید محمد طحان آمده است:


خطاب به همسر:


همسرم وقتی نامه مرا می خوانید گریه نکنید و همانند خانم حضرت زینب صبر پیشه کنید وقتی از شما خداحافظی می کردم روحیه و صبوریتان مرا در این ماموریت مصمم و استوار تر  کرد.


از شما خواهش می کنم پسرمان امیر را ولایی تربیت کنید و او را سرباز خوبی برای رهبرمان آماده کنید تا در صحنه های مورد نیاز بتواند با بصیرت عمل کند.


از طرف من پسرم امیر را ببوس و به او بگو ببخشید بابا نتوانست به قولش عمل کند و تو را به استخر ببرد از تو خواهش می کنم قولی که به فرزندم دادم را برآورده کنی.


خطاب به پدر و مادر:


از شما پدر و مادر عزیزم تشکر می کنم شما باعث شدید که من در این عرصه پا بگذارم و از شما خواهش می کنم در غم فراق من گریه نکنید و همانند کوه استوار باشید و از همسر و فرزندم خوب مواظبت کنید.


خواهرم بعد از مرگم خواهش میکنم برایم گریه نکن و مانند حضرت زینب صبر پیشه کن.


در این مدت عمرم نگذاشتم تا آنجا که می شود نمازی از من قضا شود و بر گردنم باشد ولی احتیاطا و بی زحمت در صورت توان یکسال نماز و 500 هزار تومان رد مظالم بپردازید، امکان دارد در کودکی شیطنتی کرده باشم که نتوانسته باشم نسبت به افراد حق آنها را ادا کنم خداوند از حق خود می گذرد اما از حق الناس نمی گذارد.


خواندن زیارت عاشورا  و نماز اول وقت به جماعت را به شما توصیه می کنم.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

بگذار آمریکا خوش باشد



آوینی علیه الرحمه فرمود: (بگذار آمریکا با مانورهای ستاره دریایی و جنگ ستاره گانش خوش باشد!)
.
چرا که دریا دل مطمئن ماست و هیچ باکی از جیمی جامپ های هر از گاه شان  نداریم!
بگذار وادادگان داخلی دلشان به گندم ملک ری خوش باشد!!
اما همگان : رقاص های  توافق نخوانده ی  داخلی و سران آمریکا  که این روزها با دم گردو می شکنند ،بدانند که مانیفست ما را خمینی و خامنه ای نوشته اند و تا به زیر نهادن آنان از پای نخواهیم نشست .
ایضاً : امنیت اسرائیل هم هیچگاه تأمین نخواهد شد.
نقطه
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰