بسم رب الشهدا و الصدیقین
به سال اول دبیرستان که رسید مادرم یک کلید از روی کلید خونه ساخت و داد دستش که وقتی از
مدرسه برگشت و یه وقت خونه نبودیم، پشت رد نمونه.
کلید می انداخت به در ، باز می کرد و بعدش هم
زنگ می زد و بلند می گفت: یا الله ، یا الله؛ بعدش می اومد توی حیاط.
اگر ما توی حیاط نبودیم یا چیزی نمی گفتیم ، دم درِ ساختمان که می رسید ، با کلید می زد توی
شیشه و دوباره میگفت : یا الله .
بعد وارد می شد. می گفت : می خوام خیالم راحت بشه نامحرم خونه نیست.
شهید رضا عامری