بسم رب الشهدا و الصدیقین
سیّد همیشه « یا زهرا(س) » می گفت. البته عنایاتی هم نصیب ما می شد.
مثلاً دو سه بار اتفاق افتاد که بی پول شدیم. آنچنان توان مالی نداشتیم.
یکبار می خواستم دانشگاه بروم اما کرایه نداشتم. 5 تا یک تومانی بیشتر توی جیبم نبود.
توی جیب ایشان هم پول نبود...
وقتی به اتاق دیگر رفتم دیدم اسکناسهای هزاری زیر طاقچه مان است.
تعجب کردم، گفتم: آقا ما که یک 5 تومانی هم نداشتیم این هزاریها از کجا آمد. ..
گفت: این لطف آقا امام زمان (عج) است. تا من زنده هستم به کسی نگو.
.....
خاطره ای از همسر شهید سید مجتبی علمدار