بسم رب الشهدا و الصدیقین
چند سال از دوران اسارتم را با آقای ابوترابی گذاراندم . اردوگاه موصلِ1 که بودیم یک روز رفتم پیش حاج
آقا و پرسیدم « همه برای حل مشکلاتشان به شما مراجعه می کنند ، این را چه طور تحمل می کنی و
خم به ابرو نمی آورید؟»
چیزی نگفت . دوباره پرسیدم . از دادن جواب امتناع کرد . بار سوم وقتی اصرارم را دید ،
گفت « حسین آقا جون ، دو رکعت نماز و توسل به حضرت زهرا (س) ، کوه مشکلات را مثل موم نرم می
کند. ازآن زمان هر وقت به مشکلی بر می خورم همین کار را می کنم »
خاطرات سید آزادگان حاج علی اکبر ابوترابی