بسم رب الشهدا و الصدیقین

او نگهبان پست 12 شب تا 2 بعد از نیمه شب بود و من 2 تا 4 صبح تپه های حسین آباد بین سنندج و

 دیوان درده بودیم نوبت پست من که رسید

گفت: از اول شب تاکنون سر و صدای زیادی از پایین دره میآید.

گفتم پس اجازه بده از ارتش درخواست کنم یک منوری بزند شاید کومله و دمکرات باشند.

گفت: اتفاقاً من هم همین نظر را داشتم اما توجه به کمبود مهمات بهتر دیدم این کار را نکنم.

گفتم من در پست خودم درخواست می کنم.

گفت تو هم این کار را نکن من حاضرم تا صبح با هم پست بدهیم.

آن شب 4 ساعت پست داد ولی حاضر نشد به خاطر کمبود مهمات یک گلوله منور درخواست کند.


خاطره ای از سردار شهید حاج احمد کاظمی به نقل حسن ربانیان