| مـروت و مردانـگی شـهدا بـود کـه آنـها را خـاص میـکـرد |

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خاطرات سید علی اکبر ابوترابی» ثبت شده است

دم مسیحایی حاج آقا

بسم رب الشهدا و الصدیقین

کاظم بارها گفته بود « من بعثی و فدایی صدام هستم » .


یک روز آقای ابوترابی را به شدت شکنجه کرد ؛ طوری که تمام بدنش سیاه شده بود . با این وجود ،


حاج آقا به کاظم احترام می گذاشت . رفتار حاجی او را به تدریج رام کرد تا جایی که یک شب پشت 


پنجرۀ اتاق آمد و عذر خواهی کرد .


حاج آقا خودش گفت « آمد و با شرمندگی از من عذر خواهی کرد و گفت ، من تو را اذیت می کنم


ولی تو به من احترام می گذاری ، از این به بعد با تو کاری ندارم . گفتم فکر می کنی اگر به تو


احترام می گذارم به خاطر این است که تو امیری و من اسیر ؟ نه ، اگر آزاد بشوم و بالاترین پست


را در ایران بگیرم و تو را دوباره ببینم بیشتر از این احترامت خواهم کرد » .


کاظم بعثی فدایی صدام ، چنان تحت تأثیر حاجی قرار گرفت که بعد از آن دست از خشونت برداشت


و با کسی کار نداشت . مدتی بعد هم نماز خوان شد و در غیر ماه رمضان هم روزه می گرفت .


بعثی ها وقتی دیدند رفتارش عوض شده او را از اردوگاه بردند .


خاطرات سید آزادگان حاج علی اکبر ابوترابی

۱ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰

گره گشایی با توسل به حضرت زهرا

بسم رب الشهدا و الصدیقین

چند سال از دوران اسارتم را با آقای ابوترابی گذاراندم . اردوگاه موصلِ1  که بودیم یک روز رفتم پیش حاج 


آقا و پرسیدم « همه برای حل مشکلاتشان به شما مراجعه می کنند ، این را چه طور تحمل می کنی و 


خم به ابرو نمی آورید؟»


چیزی نگفت . دوباره پرسیدم . از دادن جواب امتناع کرد . بار سوم وقتی اصرارم را دید ، 


گفت « حسین آقا جون ، دو رکعت نماز و توسل به حضرت زهرا (س) ، کوه مشکلات را مثل موم نرم می 


کند. ازآن زمان هر وقت به مشکلی بر می خورم همین کار را می کنم »


خاطرات سید آزادگان حاج علی اکبر ابوترابی


۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰

ارزش آبروی مردم

بسم رب الشهدا و الصدیقین

حفظ آبروی دیگران برای آقای ابوترابی اهمییت زیادی داشت .


گاهی بعضی از اسرا مسائل شخصی دیگران افشا می کردند و مشکلاتی به وجود می آمد .


روزی حاج آقا در میان جمع ، اهمییت این موضوع را با سوالی مطرح کرد و پرسید:


« اگر قرار باشد شما پا روی قرآن بگذارید یا آبروی کسی را ببرید کدام یک را انتخاب می کنید؟ » .


 اکثراً جواب دادند « پا گذاشتن روی قرآن معصیت است ، ما دومی را انتخاب می کنیم » .


گفت « اشتباه می کنید ؛ چرا که قرآن برای برای آبرو دادن به انسان آمده است .


شما وقتی آبروی کسی را بردید معنایش این است که با قرآن مخالفت کرده اید » .


خاطرات سید آزادگان حاج علی اکبر ابوترابی


۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

درس خواندن برای خدمت به اسلام

بسم رب الشهدا و الصدیقین

در دوران اسارت قرار شد به اتفاق آقای موسوی یک کلاس خصوصی با حاج آقا داشته باشیم .


اولین جلسه که خدمتش رسیدیم پرسید « کجا بنشینیم؟ »


گفتم « جایی که هیچکس مزاحم ما نشود ».


نگاه توبیخ آمیزی به من کرد و یک راست رفت و در مقابل اتاق شانزده نشست.


تا درس را شروع کرد بعضی از آزادگان می آمدند و به ایشان سلام می کردند .


او هم تمام قد بلند می شد و با آن ها احوال پرسی گرم می کرد . 


حدود بیست دقیقه از وقت 45 دقیقه ای کلاس با احوال پرسی ها گذشت . 


آخر کلاس به ما گفت :


« درس خواندن برای خدمت است » .


خاطرات سید آزادگان حاج علی اکبر ابوترابی




۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰

اسرای زخمی را کول کرد تا بعثی ها اذیتشان نکنند

بسم رب الشهدا و الصدیقین

اوایل جنگ بود که اسیر شدیم .


ما را به بغداد بردند و در زندان وزارت دفاع حبس کردند .


 12 نفر بودیم . بین ما فقط حاج آقا سالم بود .


 کسی او را نمی شناخت .


ماشین که ایستاد ، پیاده شد ما را کول می کرد و در یک گوشه می خواباند .


 فاصله ماشین تا آنجا که پیاده مان می کرد حدود 100 متر بود .


نمی خواست عراقی ها ما را اذیت کنند .


سید الاسرا مرحوم سید علی اکبر ابوترابی


۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰

دائم الانفاق بود

بسم رب الشهدا و الصدیقین

زمستان های قزوین سرد بود . وقتی به مدرسه می رفت ، لباسش را مرتب می کردم و دور گردنش


شال می انداختم تا سرما نخورد .


 یک روز که از مدرسه برگشت ، دیدم شال همراهش نیست


 گفتم « شال را چه کردی ؟ »


گفت « یکی از دوستانم سرما خورده بود و شال گردن نداشت ، شالم را به او دادم » .


روز دیگر کتش به تنش نبود ، پرسیدم « علی جانم کتت کو؟ »


گفت « باران می آمد ، یکی از دوستانم سردش بود، کت را به او دادم » .


خاطرات سید آزادگان حاج علی اکبر ابوترابی


۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰

مستاجری در شروع زندگی

بسم رب الشهدا و الصدیقین

قبل از عروسی ؛ پدربزرگ آقای ابوترابی مبلغ 20 هزار تومان به ایشان داد تا در قم برای خود


خانه ای بخرد و به مستأجری رو نیاورد ،همان موقع یکی از مسلمانان عراقی با خانواده به قم مهاجرت کرد در حالی که هیچ کس را نداشت .


آقای ابوترابی با تنها پولی که در اختیار داشت برای آن عراقی خانه ای خرید و خود ، در شروع زندگی مشترک مستأجر شد.


 سید آزادگان مرحوم سید علی اکبر ابوترابی

۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰

مسئولین بخوانند

بسم رب الشهدا و الصدیقین

سالهایی که نماینده مجلس بود ، گاهی عبایش را کنار پیاده رو جلو ساختمان مجلس پهن می کرد و

 همان جا به درخواست مراجعین رسیدگی می کرد .

یک روز یکی از مسئولین حراست مجلس به محافظانش گفت:

« به حاج آقا بگویید صورت خوبی ندارد کنار پیاده رو بنشیند» .

موضوع را به گوش حاج آقا رساندیم

گفت: « اگر آنها نگران آمد و شد مردم هستند جایمان را عوض می کنیم ، اما اگر نگرانند که مردم بد

 عادت شوند که در اشتباه اند .

بگو مسئولان باید در کوچه و خیابان ها راه بیفتند و به وظایفشان عمل کنند . 

 سید آزادگان مرحوم سید علی اکبر ابوترابی

۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰