بسم رب الشهدا و الصدیقین

مادر شهید می گفت: پسرم در وصیت نامه اش نوشته بود وقتی پیکرم رو برای طواف دور ضریح مقدس 

امام رضا علیه السلام آوردند همان جا یک زیارت عاشورا  برایم بخوانید.

وقتی شهید را برای طواف کنار ضریح آوردیم و قصد خواندن زیارت عاشوراء داشتیم ،خدّام اجازه ندادند.

در حالی که با خدام صحبت می کردیم که اجازه بگیریم،متوجه شدیم از تابوت شهید خون جاری شده.

خدام که این صحنه را دیدند،رفتند تا وسائل شستشو را بیاورند تا خون را پاک کنند و دیگر با ما بحث 

نکردند.

ما هم از خدا خواسته فرصت را غنیمت شمردیم و شروع کردیم زیارت عاشوراء خواندن.

خواندیم و تمام شد تا خدام لوازم شستشو و غیره را آوردند،با کمال تعجب هر چه نگاه کردیم اثری از 

خون ندیدیم انگار که اصلا وجود نداشته.

آنجا بود که فهمیدم نباید بالای حرف شهید حرف بزنیم..


خاطره ای از مادر شهید کبیری

رسالت ۱۲۴ هزار پیغمبر در یک تکیه خلاصه می شود و آن "کوک چهارم" است. +