بسم رب الشهدا و الصدیقین

می خواستیم توی عملیات کربلای ۱۰ شرکت کنیم

علی اکبر رو دیدم که داشت به بچه ها می گفت:

با وضو باشید ! هر لحظه مرگ در کمینه ...

قبل از عملیات اومد تدارکات و گفت: یه پیراهن میخواهم

امانت می برم و بعد از عملیات پس میدم

چند ساعت بعد دیدم پیراهن رو برگردوند

گفت: من توی این عملیات شهید میشم

اگه این امانت رو پس ندم و از دنیا برم ، فردای قیامت چیکار کنم؟

پیراهن رو تحویل داد و رفت

همونطور که می گفت توی همون عملیاتم شهید شد...

 خاطره ای از شهید علی اکبر پرک