بسم رب الشهدا و الصدیقین

پرچم ، پیشانی بند ، انگشتر ، چفیه ، بی سیم هم روی کولش . خیلی با نمک شده بود 

گفتم چیه ؟ خودت رو مثل علم درست کردی ؟ میدادی یک چیزی هم پشت لباست بنویسن

پشت لباسش رو نشان داد " جگر شیر نداری سفر عشق مرو " 

گفتم : بی خودی اصرار نکن .. بی سیم چی لازم دارم ولی تو رو نمی برم

هم سنت کمه ؛ هم برادرت شهید شده .. هیچی نگفت ... از من حساب میبرد .. 

کمی هم میترسید، دستش رو گذاشت روی کاپوت تویوتا و گفت : 

باشه .. نمیام ! ولی روز قیامت شکایت رو به فاطمه زهرا میکنم .. ببینم میتونی جواب بدی ؟
 
توی عملیات دنبالش میگشتم .. به بچه ها گفتم کجاست ؟ گفتن نمی دونیم ! نیست

به شوخی گفتم : نگفتم بچه است ! گم میشه ! حالا باید کلی دنبالش بگردیم تا پیداش کنیم

بعد عملیات داشتیم شهدا رو جمع میکردیم . اکثرا با یک گلوله یا ترکش ریز شهید شده بودن

یکی هم بود که ترکش کل سر رو برده بود ... برش گرداندم ... پشت لباسش رو دیدم

نوشته بود:"جگر شیر نداری سفر عشق مرو"



پ.ن: یا علی ابن موسی الرضا، آقاجان بطلب بیاییم پابوستـ